کد مطلب:173225 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

تازیانه های عمر به بازوان فاطمه
ابوبكر از عمر نرم تر، سازشكارتر، مكارتر و ژرف بین تر بود، و عمر از ابوبكر سنگدل تر، خشن تر و ستمكارتر.


ابوبكر گفت: چه كسی را به سوی علی برای بیعت بفرستیم؟

عمر جواب داد: قنفذ را می فرستیم.

قنفذ مردی درشت خو، بدسخن، خشك و از آزاد شده های مكه و از طایفه ی فرزندان «عدی بن كعب» بود. قنفذ همراه عده ای رفت و از علی علیه السلام اجازه خواست. آن حضرت اجازه نداد. قنفذ نزد عمر رفت.

عمر گفت: دوباره بروید، اگر اجازه داد كه هیچ وگرنه بدون اجازه وارد خانه شوید!

رفتند و دوباره اجازه خواستند. فاطمه علیهاالسلام فرمود:

أحرج علیكم أن تدخلوا علی بیتی بغیر اذن؛ شما را سوگند می دهم كه بی اجازه به خانه ام وارد نشوید.

عمر با خشم فراوان فریاد زد: ما را با زن ها چه كار؟

عمر به اطرافیان خود دستور داد، هیزم خشك جمع كنند. هیزم ها را به كمك عمر آوردند و دور خانه ی علی قرار دادند. حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام درون خانه بودند.

عمر نعره ی بلندی زد تا علی و فاطمه بشنوند:

علی، به خدا قسم، باید از خانه بیرون بیایی و با خلیفه ی رسول خدا بیعت كنی وگرنه تو را به آتش می كشم.

فاطمه علیهاالسلام برخاست و فرمود: یا عمر ما لنا و لك؛ عمر، ما را با تو چه كار؟!

عمر گفت: در را باز كن وگرنه خانه را بر شما به آتش می كشم.

فاطمه علیهاالسلام فرمود:

یا عمر، اما تتقی الله تدخل علی بیتی؛ [1] عمر، مگر از خدا نمی ترسی كه می خواهی به خانه ام وارد شوی؟!

عمر نخواست برگردد. آتش را طلبید و در خانه را به آتش كشید. عمر در را هل داد و وارد خانه شد. فاطمه در مقابلش ایستاد، فریاد زد: یا ابتاه یا رسول الله؛ بابا رسول خدا!

عمر شمشیرش را با غلاف بلند كرد. آن را به پهلوی بانو زد. بانو فریاد برآورد: یا ابتاه، بابا.

عمر تازیانه را بلند كرد و به بازوی فاطمه زد. بانو ضجه برآورد و فرمود:

یا رسول الله لبئس ما خلفك ابوبكر و عمر؛ یا رسول الله، بعد از تو، ابوبكر و عمر چه بدرفتاری را از خود به جای نهادند.

حضرت علی علیه السلام از جا برخاست، گوشه ی لباس عمر را گرفت و او را به زمین كوبید و بینی و گردن عمر را به خاك مالید و می خواست او را بكشد كه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سفارش او را به یاد آورد.

قنفذ ملعون با یارانش به خانه یورش بردند و ریسمان به گردن علی انداختند.



[1] بحارالأنوار، ج 53، ص 18؛ الوافي بالوفيات، ج 2، ص 188؛ اصول كافي، ج 1، ص 460.